آنکس که ميگفت دوستم دارد عاشقي نبود که به شوق من آمده باشد.
رهگذري بود که روي برگهاي خشک پاييزي راه ميرفت.
صداي خش خش برگ ها همان آوازي بود که من گمان ميکردم
مي گويد::
دوستت دارم...
سلام خوبي؟
خيلي زيبا نوشتي
از اين به بعد هر وقت آپ كردي خبرم كن
راستي با تبادل لينك چطوري؟
خبرم كن
منم آپم