هرگزبراي عاشق شدن به دنبال باران و بابونه نباش
گاهي در انتهاي خارهاي يك كاكتوس به غنچه اي مي رسي كه ماه را بر لبانت مي نشاند ...
غـــــريبه !
اين درد مشترک من و توست که گاهي نمي توانيم در چشمهاي يکد يگــرنگــــاه کنيم
سلام بر اين همه احساس پاك و بي آلايش من كه واقعا محو اين ذوق و سليقه شدم
اميدوارم هميشه موفق باشي عزيز من وبلاگم در حال حاضر خاليه در اولين فرصت لينكتو ميزارم توي وبلاگم
: خسته ام انگار صد سال پياده راه رفته ام
خسته ام انگار اين جاده هاي سرد خاکي تمام شدني نيست
تا اين برادران ريا کار زنده اند
اين گرگ سيرتان جفا کار زنده اند
يعقوب درد مي کشد
و کور مي شود
يوسف هميشه وصله ناجور مي شود
اينجا نقاب شير به کفتار مي زنند
منصور را هر اينه بر دار مي زنن
اينجا که کسي کس نمي شود
حتي عقاب در خور کرکس نمي شود
اين عشق نيست فاجعه قرن آهن است